و فکر کن که چه سخت است اگر ماهی کوچک، عاشق آبی دریا باشد

ساخت وبلاگ

یه کم اتاق م رو جمع و جور کردن. توی کمد لای یکی از دفتر یادداشت هام رو باز کردم دیدم مال ده سال پیشه سال 91.

اول از اینکه چقدر ناملموس می گذره. یعنی از یک نظر ناملموس و آدم باورش نمیشه ده سال گذشته باشه ولی از طرفی هم چقدر من ناسپاس و فراموشکار. یادم رفته بود که چقدر حس ناامنی و عدم اطمینان از آینده رو داشتم.

در یک دفتر چندین بار یادداشت شده که تا صبح نتوانسته ام بخوابم.

و چیز دیگه ای هم که هست اینکه من توی این صفحات که خیلی با سرعت، بد خط و گنده گنده نوشته شده خیلی از بیت شعر های تکراری استفاده کرده ام. اصلا به حساب قیمت کاغذ امروز خیلی هم اسراف کرده ام و بیشتر سفید است دفتر تا اینکه اطلاعاتی درش موجود باشه.

دفتر رو می خونم. آقاجون و مادربزرگ م زنده بوده اند. دختر همسایه که دیگر خانمی شده و کمتر به ما محل می گذارد بچه بوده شاید درست هم هنوز حرف نمیده و زیاد خونه ما می اومده. البته تعجب نکنید از اینکه دختر همسایه رو میگم. ما با همسایه شریک ی این خانه رو ساخته ایم و شرایطی بوده که با بچه شان احساس نزدیک ی داریم.

دیگه اینکه هر وقت هم نصف جمله ای متلا نوشته ام در دفتر های آن روز ها از پدر و مادرم گله داشته ام. حالا که فکرش رو می کنم میبینم به خاطر احساس ناراحتی و پریشانی بوده که در خودم وجود داشته.

حالا کجا ایستاده ام؟ حالا به نظرم اگر بتوانم بر ناسپاسی و فراموشکاریم غلبه کنم می تونم بنده ی خوبی باشم و جای امیدواری هست. من در این سال ها به یاری خدا طریقه استدلال و طرز فکر پیدا کرده ام. البته اگر تخته دم دستتان هست بزنید بهش! چون انسان و دنیا هر دو یک هویت مشترک دارند و آن هم ناپایدار بودنه! حالا توی دفترهای یادداشتم جملات طولانی می نویسم و در بیان احساساتم خست به خرج نمی دهم.

میشه گفت قدم های بلند و مصمم برمی دارم نسبت به گذشته

-عنوان یکی از بیت هایی ست که توی دفترها زیاد نوشته ام

​​​​

زمرد...
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 2 فروردين 1402 ساعت: 11:55