برسد به دست شهرزاد قصه گو

ساخت وبلاگ

سلام خوبید؟ خب هفته ی بدون اینترنت رو پشت سر گذاشتیم و میریم که باز مرتب وب هامونو به روز کنیم!

 

امروز به این نتیجه رسیدم که مدل سنتی زن ایرانی خوشبخت که بعضا در برخی نقاشی ها و فیلم ها بهش اشاره شده وجود ندارد. یعنی هیچ مستنداتی وجود ندارد در این باره.

مثلا این تصویر رو ببینید. همیشه این مدل نقاشی ها  من رو یاد خورشید خانم می اندازند. یعنی فکر می کنم اگه قرار باشه خورشید یه روزی به شکل یک زن جلوه گر بشه حتما یک چنین شکلی خواهد داشت. 

 

 

یا مثلا این یکی تصویر. به نظرتون این تصویر باید چه چیزی رو در مورد گذشتگان ما به ما یادآور شود؟

 

 

به دور و برتون نگاه کنید. آیا مدل و نمونه ای برای زنی که جرعه جرعه زندگی را سرکشیده وجود دارد؟

در مورد من حداقل جواب منفیه. ما افسانه های مختص خودمان را هم نداریم. شاید بگویید لیلی در لیلی و مجنون یا شیرین در شیرین و فرهاد. آره ولی من خیلی اسم افسانه رو براشون مناسب نمیدونم. 

در مورد فیلم هایی که سعی کردند این مدل از زن ها رو نشون بدن من فکر می کنم سریال "شهرزاد," سعی کرد یک نمونه مدرنیزه از این زن رو نشون بده که به نظرم خوب هم درنیومده بود.

خلاصه که زن های اعصار گذشته نه کاش مادربزرگ های ما زندگی را یاد ما داده بودند. جالبه که میگن ما خودمون فرهنگ داریم و نباید از جوامع غربی پیروی کنیم. پس چی کار کنیم به این نقاشی ها نگاه کنیم؟ 

در جوامع غربی هم زن ها رنج میکشند نمیگم نمیکشند ولی پیش اومده مصاحبه ای از زنی دیده باشم یا مثلا یک بار در اینترنت مصاحبه زنی بود که در جوانی بسیار زیبا بوده هنرپیشه ای چیزی. درسته ظلم هم میشده بهشون ولی به نظرم این تجربه خودشون رو در اختیار نسل های بعد قرار می دهند.

مدتی پیش در اینترنت سایت عکاسی ایرانی به نام عباس عطار را می دیدم. عکس های جالبی از زمان انقلاب گرفته است. به عقیده او وقتی انقلاب می شود زن های اقشار ضعیف جامعه در وطن می مانند و زن های هنرمند نویسنده و غیره از وطن می روند. نمی دونم چقدر روی این فرضیه میشه صحه گذاشت.

مامان من توی یه خونواده سنتی و مذهبی به دنیا اومده. هجده سالگی ازدواج کرده و گیر یک خارسوی عجیب و غریب هم افتاده. میگه چه رویی میگرفتیم یک جایی هم افتادیم جای اینکه قدر بدونند هی نیش میزدند. از حسرت های مامانم اینه که چرا یک بار هم که شده اون روزایی که موهای بلندی داشته توی این ماشین های بدون سقف رانندگی نکرده تا باد لای موهاش بپیچه. آخه مامانم رانندگی میکرده حتی موتور هم برمی داشته. 

حالا نمی خوام این وسط هیچ نتیجه ای بگیرم. مامانم هم از مامانش شاکیه که خیلی چیزها رو شاید بلد نبود که بهش یاد بده. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چی میشد شهرزاد, قصه گویی بود که می توانست قصه ی ما را جور دیگری بنویسد. چی میشد اگه سرنوشت هم نسلی های من رو جور دیگه ای نقش می زدند.

 

 

این عکس رو یک توریست خارجی گرفته. تاریخ نامشخص و در اصفهان

زمرد...
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 208 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:31