زمرد

ساخت وبلاگ
نمی دونم واقعا این چه سفری ست که ما آمده ایم. مقصد: سپیددشت استان لرستانزمان: دو روز کاملا بارانیبعد تازه عادت ماهیانه مم هست. هر لحظه منتظرم شروع بشه. مامانمم انگار نه انگار خودش یه روزه ماهیانه داشته میگه کج خلقی که می کنی برای اینه که ضعیف شدی. -اینجا یه جوریه که به شهر یا رو روستای بعدی که بخوای بری کلی مسیر پر پیچ هست. مردمش هم خدایی مهربونند ولی یه غذاخوری درست و حسابی هم نداره و توالت عمومی درست و درمون هم پیدا کردن توی منطقه ی لر ها که میایی تقریبا غیر ممکنه. کلا خیلی ناراحت م. نمی دونستم مقصد اینجا اینجوریه. بابام از آشنا های "طبیعت گرد" پرسیده گفتند اینجا خیلی طبیعت ش خوبه. آره ولی.... خب تکراری میشه. اینقدر از دست بابام ناراحتم که نگو​​​​​ زمرد...ادامه مطلب
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:08

خب ما ایرانی ها چندین روز رو توی تقویممون عید می دونیم. یادم میاد آقاجونم که حالا هفت هشت سالی میشه که فوت شده عید نوروز رو میگفت "عید بزرگ" که عید با ساکن خونده میشه. اتفاقا خیلی هم اهل دین و اینها بودند ولی اصطلاحا شاید توی شهرشون عید نوروز رو می گفتند عید بزرگ. امسال ماه رمضان و نوروز با هم تلاقی پیدا می کنند و احساس میکنن این روز های باقیمانده تا سه شنبه که توی تقویم اول ماه رمضانه به مانند تکه ی ته تعارف هستند. این دو روز باقیمانده را فقط می توان نظاره کرد. امروز صبح امتحان آیین نامه داشتم. دومین بار بود. دو هفته پیش که امتحان دادم شیش تا غلط داشدم و رد شدم. تا چهار تا غلط اگه داشته باشی قبولی. یه دختری هم بود هم سن خودم میزد اون پنج تا غلط داشت. امروز وقتی با استرس و گلو درد ترسیدم دیر بشه و منتظر اتوبوس نشدم و پیاده راه افتادم آموزشگاه باز دیدم ش. گفته بودند راس 9 آموزشگاه باشید ولی خود افسر ها ساعت نه و نیم هم گذشته بود که اومدند. کلا بیست دقیقه آزمونه. ورقه ها رو تحویل دادیم و بیرون کلاس آزمون کمی حرف زدیم. هر دو تامون احساس می کردیم که سری سوالات بدتری نسبت به دفعه ی قبل بهمون افتاده. اون بخصوص خیلی ناراضی بود از امتحانی که داده بود. اینجوریه که کسایی که قبول نشدند رو میان اسمشون رو میخونن و میگن که چند تا غلط داشتند. تقریبا نصف کسانی که آزمون داده بودند رد شدند. چند نفر چند نفر و به ترتیب تصحیح شدن اومدن اعلام کردند. دسته ی آخری که آورد این دختری که میگم هم توش بود. با پنج غلط. بهم گفت که از یه "پیرزنه" مزاقبت می کرده و پیرزوه امروز صبح فوت شده و باید برگرده شهرشون که هفت ساعت تا اصفهان فاصله داره. گفت صبح که می اومده اتوبوس از یه مسیر جدید گویا میره و این یکدفعه زمرد...ادامه مطلب
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 17:22

دعوت شده ایم عروسی. کجا؟ اسپیناس پالاسمن تا حالا اسپیناس پالاس نرفته ام ولی میگن همون هتلیه که رونالدو توش مونده. عروسی دختر عمه م که هشت سال از من کوچیک تره و خیلی هم واقعا با هم درخور نبوده ایم که دلم بخواهد عروسیش باشم. این تجملات برای تهرانی ها عادی شده گویا. عمه م اینا ساکن تهران هستند. شوهر عمه م دیپلم داره. اهل رفیق بازیه و بعد انقلاب کلی به آدم های مهم چسبید. برای اون یکی دخترشون هتل اسپیناس گرفته بودند (با اسپیناس پالاس فرق میکنه). عمه م که خیلی هم دوستش دارم میگفت شوهر عمه م می خواد دوستاش رو دعوت کنه. حالا هم این دخترشون. - دیشب فکر می کردم اگه یک پنجم این خرجی که می خوان بکنند رو به من میدادند ور میداشتم میرفتم نیوزلند. با پسر هندی ئه که توی یه سایت دیتینگ آشنا شدم ازدواج می کردم. پسر هندیه دنبال شریک زندگی می گشت. توی عکس ش خیلی هم سیاه میزد. ولی مهرش به دلم افتاد. تنها پیشنهاد جدی توی دو سال گذشته بود. حالا البته پولش هم که باشه به چه بهانه ای میرفتم؟ اجازه هم نبود. البته یه دختر مجرد به آخرین چیزی که فکر میکنه نصیحت پدر و مادره. هیچی همین! می خواستم بگم چه خبره تهرونیا؟ حالا ما شهرستانی شما پایتخت نشین باشه. ولی آخه یه دو دو تا چهار تا کردن بعضی وقت ها چیز بدی نیست​​​​​​​​​​​ موضوعات مرتبط: my maiden mind/ عقاید یک دختر باکره زمرد...ادامه مطلب
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 14:35

می دونید؟ من بیشتر از پنجاه در صد وقت ها وقتی به خودم نگاه می کنم و زندگی که می کنم و دارم، خجل میشم و احساس شکست می کنم. اینکه گاهی خیلی بی انرژی هستم البته تقصیر من نیست. خیلی ساله که من احساس سردی و گیجی داشته ام. میگن زندگی مال زمان حاله و الان رو باید قدر داشته باشی ولی باز می بینم عقب ماندگی ها رو نمیشه انگار جبران کرد. از اون طرف مامانم مدام حرف مرگ میزنه. کارهاش رو مثلا جفت و جور می کنه، پند های ریزه کاری آخر سری میده. نمی دونم چی بگم. از طرفی خب اون حق داره هر احساسی داشته باشه و از طرفی عصبانی میشم و به خشم درونی م افزوده میشه. نمی تونمم هیچی بگم. خدایا! چرا من رو در طالعی شوم آفریدی؟ این قدر نافرجام؟ زمرد...ادامه مطلب
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 17:57

اومدم خونه ی آقاجونم. مادرجونم، مامان بابام چند ماهیه فوت شده. این اولین زمستونیه که آقاجون تنهاست. امشب اومدم پیشش. توی این شب های طولانی زمستون یه کم برام تعریف کرد و خاطره گفت. آقاجون پاهاش درد می کنه. یعنی زانوهاش. به ساق پاهاش از این ساق های پشم شتری هست، قهوه ای ها، از اونها کرده. یه پاش رو که می خواد بندازه روی اون پاش زانوش درد می گیره حتی. ویکس و اینها باید باشه اون بطری ها. امشب ساعت هفت که رسیدم آقاجون رفت زیر کتری رو روشن کرد و برام توی بشقاب بیسکوییت و تخمه گذاشت. زیر کتری روشن کردن رو نه ولی اولین بار بود که از این مدل پذیرایی یاد گرفته بود! فوق فوقش قبلنا از توی یخچال میوه ورمیداشت میاورد. -منتظرم داداشا بیان دنبالم. دو تایی خونه ی دوستشون بوده ند. آقاجون 9 و اینها رفته خوابیده. می دونید؟ من "پرنسس" میشم خونه ی آقاجون که میام. با اینکه آقاجونم اصلا از این آقاجون های مدرن نیست (و برای همین هم هست که مامانم باهام نیومده) ولی احساس می کنم آقاجون یه جورایی باورش نمیشه که نوه شم. حتی یه جوری نگام می کنه که می فهمم حقیقتا ناز و خوشگلم! زمرد...ادامه مطلب
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 21:20

امروز بیرون بودم. برگشتنه دیگه تقریبا رسیده بودم سر کوچه مون. یه آقایی گفت خانوم! یه کمکی بهم بکن! چند تا ورقه دوا و دکتر گرفت جلوم. قد متوسط رو به کوتاهی داشت. بهش گفتم ندارم و به راهم ادامه دادم. برگه های توی دستش سبز رنگ بودند. گفت سی، چهل تومان هم شده یه کمکی بهم بکن. گفتم پول نقد اصلا ندارم. بعد که رد شدم برگشتم دیدم کت ش از این چاک های دو ور کمر داشت. یه آقای میونسال قد متوسط رو به کوتاه. قبلش از داروخونه صد متر جلوتر شامپو خریده بودم شصت و پنج تومان. از ذهنم نمیره کلا آقاهه. یه موردی داریم این جا که همیشه میگه میخوام نوار قلب بگیرم کمک م کن. چون مال این محل هستم دیگه می شناسم ش و برام تکراری شده ولی این آقاهه، اگه از روی کت ش هم بتوانیم حساب کنیم، باید عیال وار بوده باشه. زمرد...ادامه مطلب
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 9:51

شاید می خواهم ابعاد وجودم را ازمایش کنم. این تپش که انگار از درون گهواره ای از آب در می آید و اسم ش قلب است چیست؟ چطور می شود که روزی همین قلب ی که فرسدم ش امروز و احساس کردم با ساز و کار معده و لوله هایش در ارتباط است، روزی در قعر زمین جای خواهد گرفت... و نخواهد تپید-داداش کوچیک م حمید مدتیه خیلی حالات خوبی نداره. مجبور شد درسش رو ول کنه نمره هاش خوب نبودند. خیلی نگرانه اینده و ایناست. خوابش هم خیلی بد شده. امروز داشتم تمرین می کردم. پنج شنبه اخه کلاس پیانو دارم. نمی دونستم خوابه. یکدفعه آنچنان دادی زد که بسه نزن دیگه! قلب م وایساد! پریروزا میگه "من اگه بدونم تو سربازی شهید میشم، میرم". وزن ش زیاده. یکی از نگرانیاش همین سربازیه زمرد...ادامه مطلب
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 18:01

امروز آقاجون یکدفعه ای بهم گفت زن می خواد. حالا یکدفعه ی یکدفعه که نه.بعد از چهل م مادرجون این بار اولیه که بهش سر می زنم. حدود ده و نیم رسیدم خونه شون. حال و احوال و حرف می زدیم. گفتم به مامانم گفتم آقاجون رو نهار بگیم بیاد اینجا. خودمون میریم میاریمش گفته آقاجون نمیاد! گفت آره جایی نمیرم. غصه م میشه. یادم میاد اون روزا که میمدیم دو تایی میمدیم. حالام اگه یه وقت زن برامون بگیرن میام بالاخره دو صباح عمری که مونده رو باید رفت اینور اونور. منو میگی. انگار یه کوه غم یخی توی دلم در اومد. حتی داشتم فکر می کردم حالا نهار رو چی کار کنم چیزی دلم نمی خواد! عجب بابا! شاید پس توی یک ذهن یک دختر مزدوج شدن توی شرایط ایده آل صورت می گیره. اگه نوشته های قبلم رو خونده باشید می دونید که به دلایلی زندگیم روال عادی نداشته تا حدودی. ولی خب حتی اگر هم شرایط ازدواج رو داشتم باز انگار هدف و برنامه ای برای زندگی نداشتم. آخی! رفتم تاپم رو کندم! کولر رو کمی خاموش کرده ام. کولر آبی انگار باید همه ش روشن باشه.آره داشتم می گفتم. انگار همیشه چشم دوخته بودم به آینده. قرار بود همه چی آخرش خوب باشه. نمی تونستم خوشبختی رو بدون مستقل شدن تصور کنم ولی خب به جزئیات ش کاری نداشتم. چه جوری کار می کنند این چرخ دنده های ظریف روزگار؟! زمرد...ادامه مطلب
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 18:01

مغز (هوش) با روح چه فرقی داره؟ این منیت من، به کدومشون برمی گرده؟ Descartes متفکر فرانسوی قرن شانزدهم استدلال کرده که روح با مغز متفاوت هستند چون مغز رو میشه به قسمت های مجزا تفکیک کرد ولی روح رو نه. ولی این باز جواب اینکه روح چیه نمیشه. دکارت رو مثال زدم چون خب مال خیلی سال پیشه و اصلا پدر فلسفه ی نوین به حساب میاد اگه اشتباه نکنم. از گفته های مشهورش اینه که I think therefor I am. فکر می کنم پس هستم. با اینکه فرانسوی بوده معتقد به وجود خدا بوده. استدلال ش این بوده که من بشر خودم رو ناقص می بینم و میل به یک چیز والا دارم. پس خدایی هست. حالا البته نه اینکه توی یه جمله به این برسه.کم کم البته همونطور که مستحضر هستید این طرز تفکر در روپایی ها کم رنگ میشه. وقتی عصر علم و اختراعات بشر از راه میرسه بیشتر جنبه ی ملموس همه چیز اهمیت پیدا می کنه. بشر انگار از زندان خرافات و عقاید بعضا نامعقول و خشک کلیسا آزاد شده بوده و میل داشته همه چیز رو از نو تعریف کنه. حالا اینا رو ولش کنروح ما می تونه حرف بزنه؟ وقتی حرف می زنیم این عقل و زبان ما هستند که تکلم می کنند. پس روح کجای قضیه ست؟ نظر شما چیه؟ -یک جریانات زیرپوستی هم در جامعه هستند که به شدت معتقد به طرز تفکر عرفانی هستند و جایگاه روح رو خیلی والا می دونند. یعنی معتقدند بدون برداشتن قدم های علم حاضر برای مثلا رسیدن به طب رفع بیماری میشه روحی این قضیه رو حل کرد. یا یه همچین چیزی-امروز بنا دارم برم فیلم "کاپیتان من" که کارگدانش بهرام رادان ئه رو ببینم. در بخش سینمای هنر و تجربه. درباره مغزه گویا. زمرد...ادامه مطلب
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 62 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 22:16

خدایا! یه سری آپشن جلو رومون بذار دیگه! قربونت.

​​​​​​دلم می خواد جایزه ی تاب آوردن این روزهای بی نهایت گرم می تونستم به هموطنام جایزه بدم. یه هیر میکاپ آرتیست ی هست توی اینستا به اسم mounir. یه آقائیه نمی دونم دقیقا کجائیه.

دلم می خواست یه ویزیت گیش ایشون رو به خانوم های هموطن م جایزه می دادم. توی این هوایی که آدم رو توی خونه حبس می کنه تنوعی میشد.

زمرد...
ما را در سایت زمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maninjamia بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 18:56